از پنجشنبه هفته پیش اومدم خونه مامان و بابام چند ماهی میشد به خاطر ویار و دوری راه ندیده بودمشون. منو وقتی با این شکم گنده دیدن همه اش میخندیدن . خودمونیم کلی دارم حال میکنم این یه هفته ارو اینجا همه بهم میرسن همه اش در حال لوس کردن من هستن میگن اینو بخور برا النا خوبه ، اینو بخور النا تپلتر شه ، اینها برا رشد النا خوبه و ...... منم که حال میکنم میخورم و میخوابم خداییش خیلی به این تعطیلات احتیاج داشتم! البته روز سه شنبه قرار بود با همسری برگردیم خونه ولی من زدم زیرش و موندم اینجا دوست داشتم همسر جونم باهام بمونه اما به خاطر کارش مجبور شد برگرده. دلم براش تنگ میشه همه اش .......